مریممریم، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

جیک جیکو

اتفاقات نوروزی

سلام مامانی من مریم جان دختر خوبم نوروز ١٣٩١ هم طی شد با کلی اتفاقات خوشایند و شاید هم ناخوشایند. خوشایند از این نظر که امسال اولین سالی بود که یه دردونه ناز مثل تو پیش من و بابایی    لحظه  تحویل سال را برامون پر خیروبرکت کرد و کلی دید و بازدید رفتیم و راستی کلی هم عیدی جمع کردی از پول نقد گرفته  تا طلا        و لباس      و ظرف کریستال  و .... ناخوشایند از این نظر که از شب ٢٨ اسفند مریض شدی  تا روز ٣ عید . بعد هم رفتیم شیراز خونه مامان جون اینها که خیلی اونجا حالت خوب بود و کلی خوش گذروندی اما بعد از سیزده ب...
21 فروردين 1391

فاصله

مریم جان دختر گلم 5 ، 6 روزی میشه که برات ننوشتم اون هم توی ایام نوروز راستش دل و دماغ و وقت هیچ کاری رو نداشتم . آخه از شب 28 اسفند ماه سال 90 تب کردی تا امروز که کمی بهتری. تب و گلو درد و گوش درد و آخرش هم آبله مرغان ......... خدا را شکر امروز بهتری و دانه های آبله ات جاهاش هم نمونده و تو با بابا جون و مامان جون رفتی شیراز پیش بابا. من هم مشغول راست و ریس کردن پایان نامه ام هستم تا انشاله ظرف یکی دو ماه اتی تمام کنم . دختر گلم می بوسمت و آرزوی داشتن لحظات خوب کنار باباجون ، مامان جون و بابا را برات دارم.  
6 فروردين 1391

دوازده روز مانده به نوروز 1391

  تحویل سال نو 1391 - ساعت ۸ و ۴۴ دقیقه و ۰۰ ثانیه صبح سه شنبه   ا ول فروردین ۱۳۹۱ در ایران .   ثانیه ها ، دقیقه ها ، ساعتها، روزها، هفته ها......     و بالاخره یک سال....  مریم نوروز امسال هشت ماه و چهار روز دارد. معصومه مامان مریم بیست و هفت سال وبابا سجاد هم سی ویک سال دارن. راستی مامان میگن روی یک حیوان هر سال ، تحویل سال میشه  و امسال سال ماره(ازدها)       اینم عکسهای مرتبط با نوروز امسال ....         ...
16 اسفند 1390

خدا کنه زودتر راه بیفتم....

الان من از خواب بیدار شدم و بغل مامانی دارم نگاه به مانیتور می کنم و مامان داره برام می نویسه.  هفته پیش روز چهار شنبه اولین مرواریدم در آومد و امروز هم داره سرو کله مروارید کناریش داره پیدا میشه. راستی عزیزی برام شعر می خونه من هم که هنوز بلد نیستم برقصم دستام را به نشانه رقص تکان میدم .     همیشه مامان می گن خدا کنه زودتر راه بیفتی و کمتر اذیت کنی اما چه کنم که بیش از این زورم نمی رسه.   ولی خدا کنه زود یاد بیرم راه برم آخه همش دارم از مبل و در و دیوار می گیرم و تن تن می خورم زمین..... مامان و بابا&nb...
16 اسفند 1390

داستان شکستن سر عمو زاهد و آش دندونی مریم

صبح با رفتن مامان سر کار ، عزیزی رفته بوده بانک و منو پیش عمو برای چند ساعتی گذاشته بود عمو که میره سراغ کامپیوتر ، من هم شیطونیم گل میکنه  و میرم سراغ ظرف   سوپم که کنار بخاری بوده و با دستای کوچولوم با تمام قوا روی سر   ظرف می کوبم . عمو با شنیدن صدا ظرف پیش خودش می گه که   آخی مریم (یعنی من) یه اتفاق بد براش افتاد اون وقت با عجله از اتاق   میاد بیرون یه دفعه سرش میره توی دیوار و بالای ابروش میشکنه .   من هم که ترسیده بودم زدم زیر گریه به حدی که به اصطلاحاً هناق کرده بودم .   با تلفن عمو به زن عمو ن...
16 اسفند 1390

جوانه مروارید مریم

  مریم جان داره کم کم از زیر لثه هات یه مروارید کوچولو پدیدار میشه . از امروز دارم برات نقل ونبات می پیچم تا آماده بشم برای پختن آش دندونیت. من و بابایی خیلی خوشحالیم  ، داری بزرگ دخمل بابا ، جیگر مامان.   ...
9 اسفند 1390

خونه خاله رویا

دیشب با هم رفتیم خونه خاله رویا و همون جا هم شب خوابیدیم. امیر و فرشته هم باهات کلی بازی کردند   صبح زود که من آمدم سر کار ، امیر و فرشته هم رفتن مدرسه . دختر خوشکلم ماند و خاله رویا . راستی داره از مروارید خوشکلت خبرهایی میشه احتمالا امروز عصر باید برات آش بپزم . ...
9 اسفند 1390

دوری

دختر گلم امروز عصر با عزیزی و باباجون رفتی شیراز نمی دونی از وقتی رفتی صدات توی گوشمه قرار فردا با مامان جون برگردی . خیلی دلم برات تنگ شده بخصوص موقعی که برام از پشت تلفن آآآآآآآآآ می کردی.  نگاه تختت که میکنم اشکام جاری میشن فدای دخترم بشم الهیییییییییییییییییییییییی........... به خاطر اذیتهات مجبور شدم بفرستم بری آخه باید هفته دیگه پایان نامه ام را ارائه بدم امیدوارم منو ببخشی و ازم دلخور نشی دختر قشنگم خیلی دوستت دارم ...
4 اسفند 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جیک جیکو می باشد